نظریه جان بروداس واتسون
مردی که بیشترین جدیت را برای کاربرد اصول پاولفی Pavlovianدر زمینههای روانشناختی مبذول داشت، جان برادوس واتسون John Broadus Watson بود
هنگامی که واتسون به روانشناسی عینی روسی پیبرد، حمایتی را در آن یافت، اما او مستقل از روسها به موضع خود دست یافت. چیزی که روانشناسان روسی و واتسون در آن سهیم بودند، رد کردن کامل دروننگری introspection و توجیه رفتار براساس ذهنگرایی Subjectivism بود؛ یعنی، هر دو معتقد بودند هشیاری consciousnessنمیتواند موجب رفتار شود؛ هشیاری صرفاً به صورت فرآیندی که برخی واکنشهای فیزیولوژیکی ناشی از محرکها را همراهی میکند در نظر گرفته میشد؛ یعنی به صورت پدیده همایند.
اغلب روانشناسان روسی، مانند ایوان میخایلوویچ سچنف Ivan Mikhaylovich Sechenov و ایوان پیتروویچ پاولوف Ivan Petrovich Pavlov، بیشتر از واتسون علاقه داشتند که فیزیولوژی Physiology زیربنا رفتار، مخصوصاً فیزیولوژی مغز را توجیه کنند. با گذشت زمان، واتسون به فیزیولوژی حتی کمتر علاقمند شد و بیشتر به همبسته کردن محرکها stimulus و پاسخها responses علاقه داشت. او مغز را جعبه مرموز نامید که وقتی علت واقعی رفتار نامعلوم باشد، برای توجیه آن مورد استفاده قرار میگیرد.
رویکرد واتسون به بررسی ارگانیزمها organisms (از جمله انسانها) به رویکرد ولادیمیر میخایلوویچ بختیرف Vladimir Mikhailovich Bekhterev نزدیکتر از رویکرد سچلف یا پاولف بود. در واقع رویکردهای بختریف و واتسون هم از نظر روششناختی و هم از لحاظ فلسفی، خیلی نزدیک بودند.
واتسون در بیانیه 1913 خود در مورد رفتارگرایی Behaviorism، به تحقیق روسها اشارهای نکرد و درباره رفتار انسان خیلی کم سخن گفت. و با اینکه اولین کتاب واتسون (1914) عمدتاً در رابطه با رفتار حیوان بود، باز هم اشارهای به فیزیولوژیستهای روسی نشده بود.
سرانجام واتسون در خطابه ریاست انجمن روانشناسی American Psychological Associationدر سال 1915 (که با عنوان “جایگاه بازتابهای شرطی در روانشناسی” منشر شد) توصیه کرد که کار پاولف در مورد بازتاب شرطی را میتوان برای توجیه کردن رفتار انسان و حیوان به کار برد. اما واتسون هرگز به طور کامل مفاهیم پاولفی را نپذیرفت یا از آنها در کار خود استفاده نکرد.
هدف روانشناسی
نظریه جان بروداس واتسون در کتاب اصلی خود (روانشناسی از دیدگاه رفتارگرا Psychology From the Standpoint of a Behaviorist، 1919) به جزییات روانشناسی محرک-پاسخ پرداخت. او در مقالۀ 1913 خود Psychology as the Behaviorist Views It گفته بود که هدف روانشناسی پیشبینی و کنترل رفتار predicting and controlling behavior است، و در سال 1919 بیشتر توضیح داد که منظورش چیست:
اگر کل اطلاعات رفتار در اختیار رفتارگرا باشد، او بعد از مشاهده کردن فردی که عملی انجام میدهد قادر خواهد بود بگوید، چه موقعیتی موجب عمل او شده است (پیشبینی). در حالی که اگر جامعه سازمانیافته حکم کند که فرد یا گروه باید به شیوه خاصی رفتار کند، رفتارگرا میتواند آن موقعیت یا محرک را که موجب چنین رفتاری میشود، ترتیب دهد (کنترل). بهعبارت دیگر، روانشناسی از دیدگاه رفتارگرایان به پیشبینی و کنترل رفتار انسان و نه تحلیل “هشیاری” میپردازد.
او در ادامه گفت:
“هدف تحقیق روانشناختی، مشخص کردن دادهها و قوانینی است که با در نظر داشتن محرک، روانشناسی بتواند پیشبینی کند که پاسخ چه خواهد بود؛ یا از سوی دیگر، با درنظر داشتن پاسخ، روانشناسی بتواند ماهیت محرک مؤثر را مشخص نماید”.
با این حال، واتسون مانند فیزیولوژیستهای روسی، اصطلاحات محرک و پاسخ را به صورت محدود به کار نبرد. از نظر او، محرک میتواند موقعیت محیطی کلی یا شرایط درونی ارگانیزم باشد. پاسخ هر کاری است که ارگانیزم انجام میدهد و این رفتارهای زیادی را شامل میشود.
این مقاله هم به شما پیشنهاد شده زندگی نامه جان بروداس واتسون
انواع رفتار
انواع رفتار و نحوهای که بررسی میشوند. از نظر واتسون چهار نوع رفتار وجود داشت:
رفتارآموخته شده آشکارovert iearned behavior ، مانند صحبت کردن، نوشتن، و بازی کردن بسکتبال؛
رفتار آموخته شده ناآشکارcovert iearned behavior، مانند افزایش ضربان قلب در اثر دیدن مته دندانپزشک؛
رفتار ناآموخته آشکار overt unlearned behavior ، مانند چنگ زدن، پلک زدن و عطسه کردن؛ و
رفتار ناآموخته ناآشکارcovert unlearned behavior، مانند ترشحات غدد و تغییرات گردش خون.
به عقیده واتسون، هرکاری که فرد انجام میدهد، از جمله تفکر، در یکی از این چهار طبقه جای میگیرد.
واتسون برای بررسی رفتار چهار روش را ارائه داد:
مشاهده behavioral observations که به صورت طبیعی یا آزمایشی کنترل شده باشد؛
بازتاب شرطی conditioned reflex technique، که پاولف و بختریف ارائه داده بودند؛
آزمودن psychological tests، که منظور واتسون از آن گرفتن نمونههای رفتار و نه ارزیابی “استعداد” یا “شخصیت” بود. و
گزارشهای کلامی verbal report که واتسون با آن به صورت نوع دیگری از رفتار آشکار برخورد میکرد.
اکنون باید روشن شده باشد که واتسون از رفتار کلامی بهعنوان وسیلهای برای بررسی هشیاری استفاده نکرد.
زبان و گفتار
انواع رفتار و نحوهای که بررسی میشوند. از نظر واتسون چهار نوع رفتار وجود داشت:
رفتارآموخته شده آشکارovert iearned behavior ، مانند صحبت کردن، نوشتن، و بازی کردن بسکتبال؛
رفتار آموخته شده ناآشکارcovert iearned behavior، مانند افزایش ضربان قلب در اثر دیدن مته دندانپزشک؛
رفتار ناآموخته آشکار overt unlearned behavior ، مانند چنگ زدن، پلک زدن و عطسه کردن؛ و
رفتار ناآموخته ناآشکارcovert unlearned behavior، مانند ترشحات غدد و تغییرات گردش خون.
به عقیده واتسون، هرکاری که فرد انجام میدهد، از جمله تفکر، در یکی از این چهار طبقه جای میگیرد.
واتسون برای بررسی رفتار چهار روش را ارائه داد:
مشاهده behavioral observations که به صورت طبیعی یا آزمایشی کنترل شده باشد؛
بازتاب شرطی conditioned reflex technique، که پاولف و بختریف ارائه داده بودند؛
آزمودن psychological tests، که منظور واتسون از آن گرفتن نمونههای رفتار و نه ارزیابی “استعداد” یا “شخصیت” بود. و
گزارشهای کلامی verbal report که واتسون با آن به صورت نوع دیگری از رفتار آشکار برخورد میکرد.
اکنون باید روشن شده باشد که واتسون از رفتار کلامی بهعنوان وسیلهای برای بررسی هشیاری استفاده نکرد.
نقش غرایز در رفتار
نگرش واتسون نسبت به غرایز instincts ظرف چند سال اساساً تغییر کرد. در سال 1914، غرایز نقش برجستهای در نظریه او داشتند. او در سال 1919 معتقد بود غرایز در اطفال وجود دارند، ولی عادتهای آموخته شده learned habits به سرعت جای آنها را میگیرند. او در سال 1925 کاملاً مفهوم غرایز در انسانها را رد کرد و اظهار داشت تعداد معدودی بازتاب ساده مانند عطسه، گریه، دفع، سینهخیز رفتن، مکیدن، و تنفس وجود دارند، ولی الگوهای رفتاری پیچیده و فطری که بتوان آنها را غرایز نامید، وجود ندارند.
از نظر واتسون، تجربه و نه وراثت باعث میشود که افراد به شیوه خاصی رفتار کنند. تجربه را تغییر دهید تا شخصیت تغییر کند. بنابراین، موضع واتسون به چیزی انجامید که محیطگرایی رادیکال radical environmentalismنامیده میشود.
واتسون یکی از اظهارات بسیار مشهور را در تاریخ روانشناسی بیان کرده است:
امشب باید یک گام پیشتر بروم و بگویم، یک دوجین کودک سالم و امکانات خاص خودم برای تربیت کردن آنها به من بدهید تا تضمین کنم هر یک را به صورت تصادفی برگزینم و او را طوری تربیت کنم که صرف نظر از استعداد، آمادگی، گرایشها، تواناییها، مشاغل و نژاد نیاکان او، هر نوع متخصصی که تصمیم بگیرم، بشود-دکتر، وکیل، هنرمند، بازرگان، و بله، حتی گدا و دزد.
با این حال واتسون (1926) قبول داشت که تفاوتهای موروثی در ساختار وجود دارند و میتوانند بر شخصیت تأثیر بگذارند.
هیجان
واتسون معتقد بود هر هیجان emotion اصلی، الگو مشخص پاسخهای احشایی و غدهای visceral and glandular responsesدارد که محرک مناسبی موجب آن میشود. در ضمن، هر هیجان اصلی، الگو پاسخهای آشکار مرتبط با آن دارد. در مورد ترس، حبس کردن نفس در سینه، چنگ زدن با دستان، بسته شدن چشمها و گریه کردن وجود دارد. در مورد خشم، خشک شدن بدن، و حرکات ضربه زدن با دستان برای در آغوش گرفتن وجود دارد. از نظر واتسون، سه جنبه مهم هیجانها عبارتند از: محرکهایی که هیجانها را فراخوانی میکنند، واکنشهای درونی، و واکنشهای بیرونی. احساسات و حسها اهمیت ندارند.
فرزندپروری
واتسون که نویسنده کتاب و سخنران بسیار مشهوری بود، به موضوعات متعددی پرداخت، اما موضوع مطلوب او که آن را بسیار مهم نیز میدانست، کودکان بودند. واتسون بعد از اینکه مجبور شد حرفه روانشناسی را ترک کند و از این رو نمیتوانست تحقیقات آزمایشگاهی خود را ادامه دهد، تصمیم گرفت بهوسیله نگارش، با کمک همسرش روزالی، کتاب مراقب روانشناختی از طفل و کودک Psychological Care of Infant and Child (1928) که به اولین مادری که کودک خشنودی را بزرگ میکند اهدا شده بود، افکار خود درباره کودکان را با مردم در میان بگذارد.
این کتاب بسیار محبوب بود (ظرف چند ماه، 100000 نسخه از آن فروخته شد) و واتسون از چند نظر، دکتر اسپاک دهه 1920 و 1930 بود.
توصیه واتسون این بود که با کودکان به صورت بزرگسالان کوچک برخورد شود:
هرگز آنها را بغل نکنید و نبوسید، هرگز به آنها اجازه ندهید که روی زانو شما بنشینند. اگر باید این کار را انجام دهید، یکبار، وقتی که میگویند شب بخیر، پیشانی آنها را ببوسید. هنگام صبح با آنها دست بدهید. اگر آنها تکلیف دشواری را خیلی خوب انجام دادند، سر آنها را نوازش کنید. بعد از یک هفته متوجه خواهید شد که کاملاً معقول بودن با فرزندانتان چقدر راحت و در عین حال، توام با مهربانی است. شما از روش زننده و احساساتی که قبلاً داشتید کاملاً شرمنده خواهید شد.
آموزش جنسی
واتسون مطالب زیادی نیز برای گفتن درباره آموزش جنسی sex education داشت و تأکید کرد به کودکان درباره میل جنسی اطلاعات بیپرده و عینی داده شود؛ و او اغلب از سلیمان زیگموند فروید Sigismund Schlomo Freud بهخاطر اسطورهزدایی و در هم شکستن رازپوشی پیرامون مسائل جنسی قدردانی میکرد. هیچکس غیر از برتراند راسل Bertrand Russell کتاب واتسون درباره فرزندپروری را مرور نکرد. با اینکه راسل معتقد بود تأکید واتسون بر محیط افراطی بود و در مورد نهی کردن بغل کردن و بوسیدن کودک قدری تندرویی کرده است، اما این کتاب را تحسین کرد.
همانگونه که از نقل قول فوق انتظار میرود، راسل، واتسون را فقط برای دیدگاهش درباره فرزندپروری تحسین نکرد. برای مثال، راسل در کتاب تحلیل ذهن در مورد راه حل پیشنهادی واتسون برای تعدادی از مسائل فلسفی مانند مسائل مرتبط با هشیاری اظهارنظر مطلوبی میکند.
رفتارگرایی و زندگی خوب.
واتسون همراه با کارکردگرایان functionalism و اغلب رفتارگرایان بعدی دیگر، عمیقاً معتقد بود که روانشناسی باید در زندگی روزمره مفید باشد، و او غالباً رفتارگرایی را در مورد خود و فرزندانش به کار میبرد. با اینکه ممکن است رفتارگرایی نقاط ضعفی داشته باشد، اما واتسون معتقد بود رفتارگرایی بیشتر از عقاید سنتی میتواند زندگی را بهتر کند.
یادگیری
گرچه واتسون خیلی تحت تأثیر پژوهش حیوانی ثراندیک قرار گرفته بود، اما باور داشت قانون اثر ثراندیک Edward L. Thorndike’s ‘law of effect’ به طور غیرضروری ذهنگرایانه بود. اصلاً وضعیت خشنودکننده چیست، آیا این یک احساس یا حالت هشیاری نیست؟
از نظر واتسون نکته مهم در مورد شرطیسازی این است که موجب میشود رویدادها از نظر زمانی تداعی association شوند؛ یعنی، موجب مجاورت میشود. واتسون به جای اتکا بر قانون ثراندیک، یادگیری را برحسب اصول قدیمی مجاورت contiguity و فراوانیfrequency توضیح داد. بهعبارت دیگر، توجیه یادگیری توسط واتسون به توجیه پاولف و بختریف شباهت بیشتری از توجیه ثراندیک داشت.
یکی از آزمایشهای کلاسیک در روانشناسی، که در سال 1920 توسط واتسون و روزالی راینر Rosalie Rayner انجام و منتشر شد، شرطی کردن پاسخ ترس در پسربچه یازده ماههای بود که در بیمارستانی پرورش یافته بود که مادرش در آنجا دایه بود.
آنها یک موش سفید آزمایشگاهی را بهعنوان محرک شرطیconditioned stimulus، و یک میله فولادی را که برای تولید صدا بلند ضربهای به آن وارد میشد. این پاسخ را ترس شرطی تعبیر کردند. آنها همچنین فرایند تعمیم پاسخ generalization responseرا نشان دادند. بدون کوششهای بیشتر، آلبرت همچنین به سگ، پالتو پوست، لباس پشمی و حتی ماسک بابانوئل، واکنش ترس نشان داد.
با گذشت زمان، معلوم شد که دیدگاههای واتسون در مورد یادگیری، نقطهضعفهای زیادی دارد. او فراوانی و تأخر وابسته بود، که رفتارگرایی نوین آنها را به اندازه تقویت reinforcement، که واتسون به آن توجه نکرد، با اهمیت نمیداند. از این گذشته، او الگوی شرطیسازی پاولف را بیش از اندازه گسترش داد و آن را در مورد تمام یادگیریها به کار برد.
این رفتارگرایان بعدی بودند که شرطیسازی پاسخگر respondent conditioning و شرطیسازی کنشگر operant conditioning را از یکدیگر متمایز کردند.
واتسون خاطرنشان ساخت که در موقعیت یادگیری، آزمایش همیشه به دادن پاسخ درست حیوان ختم میشود. این بدان معنی است که پاسخ درست حیوان ختم میشود. این بدان معنی است که پاسخ نهایی که ارگانیزم در یک موقعیت یادگیری میدهد، پاسخی خواهد بود که وقتی بعداً در آن موقعیت قرار بگیرد، آن را خواهد داد؛ واتسون این را قانون تأخر The Law of Recency نامید.
در موقعیت شرطیسازی کلاسیک محرک شرطی و محرک غیرشرطی صرفاً به این علت تداعی میشوند که تقریباً به طور همزمان روی میدهند (قانون مجاورت). به عقیده واتسون، یادگیری از ترتیب مکانیکی محرکها و پاسخها حاصل میشود؛ هیچگونه اثری وارد توجیه او نشد.
شخصیت
زمانی که واتسون مشغول ساختن نظام خود بود، فروید و آنهایی که در ارتباط با جنبش روانکاویPsychoanalysis بودند، تبیینهای مبسوطی از شخصیت انسان ارائه داده بودند که تمایز دوگانهنگرانه بین ذهن و بدن در آنها به کار رفته بود. واتسون فکر کرد که نمیتوان مفهوم شخصیت را نادیده گرفت، و رفتارگرا باید حتماً به آن بپردازد.
او اعلام داشت که شخصیت از مجموعه نسبتاً روشن عادتها و فعالیتهای تثبیت شده دیگر تشکیل میشود. شخصیت شامل کلیه واکنشهای واقعی و بالقوه ماست که گفتار، تواناییها و مهارتها و حتی فعالیت درونی و احشایی ما، از جمله آنها هستند.
به قول واتسون، نظامهای عادت عبارتند از گروههای واحدهای کوچکتری که پیرامون یک رویداد خاص، گرد هم آمدهاند. این رویدادها میتوانند شامل داد و ستد، روابط خانوادگی، مذهب، نگرش نسبت به کشور، و حتی نظام اطلاعات شخص باشند. شخصیت برای هر فردی متفاوت خواهد بود.
واتسون در بحثهای شخصیت، به این مساله پرداخت که چگونه انسانها میتوانند خود را بهبود بخشند. در اینجا روانشناسی را میتوان به کار برد.
متأسفانه واتسون روشهای مناسب تغییر رفتار را به صورتی که ما امروز آنها را میشناسیم، مطرح نکرد. او از آموزش و پرورش به مفهوم کلی آن سخن گفت و این رفتارگرایان بعدی بودند که در تحلیل رفتارهای کاربردی خود، به بررسی شیوههای خاص پرداختند.
حافظه
زمانی که واتسون مشغول ساختن نظام خود بود، فروید و آنهایی که در ارتباط با جنبش روانکاویPsychoanalysis بودند، تبیینهای مبسوطی از شخصیت انسان ارائه داده بودند که تمایز دوگانهنگرانه بین ذهن و بدن در آنها به کار رفته بود.
واتسون فکر کرد که نمیتوان مفهوم شخصیت را نادیده گرفت، و رفتارگرا باید حتماً به آن بپردازد. او اعلام داشت که شخصیت از مجموعه نسبتاً روشن عادتها و فعالیتهای تثبیت شده دیگر تشکیل میشود.
شخصیت شامل کلیه واکنشهای واقعی و بالقوه ماست که گفتار، تواناییها و مهارتها و حتی فعالیت درونی و احشایی ما، از جمله آنها هستند. به قول واتسون، نظامهای عادت عبارتند از گروههای واحدهای کوچکتری که پیرامون یک رویداد خاص، گرد هم آمدهاند.
این رویدادها میتوانند شامل داد و ستد، روابط خانوادگی، مذهب، نگرش نسبت به کشور، و حتی نظام اطلاعات شخص باشند. شخصیت برای هر فردی متفاوت خواهد بود.
واتسون در بحثهای شخصیت، به این مساله پرداخت که چگونه انسانها میتوانند خود را بهبود بخشند. در اینجا روانشناسی را میتوان به کار برد. متأسفانه واتسون روشهای مناسب تغییر رفتار را به صورتی که ما امروز آنها را میشناسیم، مطرح نکرد.
او از آموزش و پرورش به مفهوم کلی آن سخن گفت و این رفتارگرایان بعدی بودند که در تحلیل رفتارهای کاربردی خود، به بررسی شیوههای خاص پرداختند.
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.