چطور بعد از طلاق بتوانیم وارد رابطه سالم شویم؟
اگر میخواهید پس از طی کردن مراحل بازسازی بعد از طلاق وارد یک رابطه جدید شوید، ابتدا باید یاد بگیرید که یک رابطه سالم چه ویژگیهایی دارد؟
به گفته ویرجینیا ساتیر، درمانگر خانواده، هفت مدل رابطه وجود دارد:
در رابطه وابسته، افراد به شدت به یکدیگر تکیه میکنند و برای بقا و زندگی کردن، وابستگی عجیبی به هم دارند. اگر یکی از دو نفر در این رابطه تغییر کند یا گامی برای پیشرفت بردارد، دیگری احساس میکند در معرض سقوط قرار گرفته است.تغییر در چنین رابطهای جایی ندارد و یه محض عوض شدن هر چیز کوچکی، افراد گرفتار در رابطه، آسیب مییبینند.
در این رابطه، افراد گاهی احساس خفگی میکنند و گاهی حس میکنند در حال خفه کردن و در تنگنا قرار دادن طرف مقابل هستند. این رابطه بیشتر بین نوجوانان وجود دارد و امکان دارد بعد از مدتی دوطرف یکدیگر را آزادتر بگذارند.
رابطه خفه کننده پراز ماجراهای دراماتیک است و هردو طرف مدام احساس ناراحتی، غرق شدن و خشم دارند. دلیل این حس خفگی و ناراحتی این است که شما به دنبال چیزی در شریکتان هستید که فقط خودتان میتوانید آن را به خودتان بدهید.
در ارتباط ستایشگرانه، ما به طرف مقابل عشق میورزیم، اما نه به دلیل آن چیزی که واقعا هست، بلکه به دلیل چیزی که در ذهن خودمان از او ساختهایم. در این رابطه، فرد ستایشگر به جای شخص واقعی با یک تصویر خیالی ارتباط برقرار میکند. بدون شک، فاصله عاطفی در این ارتباط زیاد است و نزدیکی و صمیمیت برای دو طرف سخت میشود.
در یک رابطه ارباب و برده، یک نفر از آزار دیدن و دیگری از آزار دادن لذت میبرد. در این نوع رابطه، شخص برده، قدرت و تحکم فرد دیگر را میپذیرد و این مسئله از نظر روانی به او آرامش میدهد و فرد دیگر نیز به عنوان ارباب بوده و به او دستور میدهد و از سلطهگری خود لذت میبرد. شاید با خود فکر کنید اینکه یکطرف رابطه شخصیت قویتری داشته باشد، الزاما چیز بدی نیست؛ اما این حالت زمانی مشکل ساز میشود که یکی از دو طرف بخواهد از قدرتش سوءاستفاده کند. چنین رابطهای معمولا به جنگ قدرت تبدیل میشود و صمیمیت و نزدیکی را ازبین میبرد.
رابطه پشتبه پشت یا هماتاقی زمانی اتفاق میافتد که دو طرف توافق کردهاند کنار هم زندگی کنند؛ اما در حقیقت هیچ ارتباطی بین آنها وجود ندارد. آنها به خانه میآیند، تلویزیون تماشا میکنند، غذا میخورند و بعد هریک به سراغ کار خود میروند و نسبت به هم ابراز محبت نمیکنند. اما حرکت روبه جلو و تغییر یکی، دیگری را هم درگیر میکند. معمولا قبل از آنکه افراد بطور رسمی از یکدیگر جدا شوند چنین رابطه ای ایجاد میشود.
در رابطه قربانی، یکی از طرفین به حدی فداکار است که انگار به دیگری اجازه داده پاهایش را روی او بگذارد و از او به عنوان تکیهگاه برای بالا رفتن استفاده کند. او به شکل مبالغهآمیزی دوست دارد برای دیگری فداکاری کند. اما در این رابطه، اگر قربانی یا فداکار بخواهد از جا بلند شود، هر دونفر زمین میخورند و تعادلشان به هم میریزد.
اما این فداکاری اغراقآمیز از روی محبت نیست، بلکه برای برانگیختن حس همدردی، عشق و تحسین طرف مقابل انجام میشود. شاید عجیب باشد، اما فداکار گاهی برای برانگیختن احساس گناه و عذاب وجدان طرف مقابل، تمایل به فداکاری و رنجکشیدن دارد. شما با خود فکر میکنید چگونه میشود از دست کسی که هرکاری را به خاطر من انجام میدهد عصبانی شوم؟ زندگی با یک قربانی دشوار است؛ چراکه اگر زمانی بخواهید نیازها یا خشم خود را ابراز کنید؛ احساس گناه مانع شما میشود. نقش فداکار در حقیقت، یک رفتار منفعلانه-پرخاشگرانه و یکی از نشانههای خودشیفتگی پنهان است.
شش نوع اول رابطه، همگی مدلهای ناسالمی از ارتباط هستند. همه آنها راههایی هستند که در آن، افراد تلاش میکنند تا کمبود و نقص احساسیشان را با پیدا کردن یک نیمه دیگر جبران کنند. نتیجه این روابط، یک وابستگی بیمارگونه است.
اما رابطه سالم چیست و چگونه به آن برسیم؟
در یک رابطه سالم هر دو طرف کامل هستند. هرکدام میتوانند زندگی مستقلی داشته باشند و درعین حال، از همراهی یکدیگر لذت ببرند و یک سفر مشترک را شروع کنند. در چنین حالتی دو نفر با اینکه خیلی صمیمی هستند، هرکدام شغل زندگی و دوستان خود را دارند و از همه مهمتر هرکدام یک فضای خصوصی برای رشد فردی نیز دارند. در این رابطه، هیچ یک از طرفین انتظار ندارد که دیگری نیازهایش را برآورده کند، آنها باهم بودن را از روی عشق انتخاب میکنند.
به احتمال زیاد، حالا دارید از خودتان میپرسید چطور میتوان به این مدل رابطه سالم رسید؟
پیش نیاز یک رابطه سالم رابطه رو به رشد است. رابطه رو به رشد شبیه یک پل یا پیوند انتقالی بین رابطه سالم و رابطه ناسالم قبلی قرار دارد رابطه رو به رشد نه یک مثلث عشقی است و نه یک رابطه خارج از ازدواج و نه حتی یک رابطه عاشقانه!
هدف از این ارتباط کمک به بهبود و رشد است. از طریق این رابطه ما میتوانیم راههای جدید و سالمی را برای ارتباط با دیگران و دوست داشتن خودمان پیدا کنیم. ما در یک رابطه رو به رشد، مهارتهایی را یاد میگیریم که ممکن است برای انواع دیگر روابط در آینده مفید باشد. رابطه رو به رشد انواع متفاوتی دارد که رایج ترین شکلهای آن رابطه درمانی و رابطه پرشور است.
رابطه درمانی نوعی دوستی و شکلی غیرعاشقانه از روابط رو به رشد است. این رابطه معمولاً از طریق دوستان قابل اعتماد یا اعضای خانواده شکل میگیرد. در این پیوند، افراد احساس امنیت و آرامش میکنند و میتوانند افکار و احساسات خود را آزادانه و بدون نگرانی به اشتراک بگذارند. رابطه درمانی نه تنها به بهبود ما کمک میکند، بلکه میتواند روابط معمولیمان با دوستان و خانواده را نیز بهبود بخشد و به ما این امکان را بدهد که رشد کنیم و به بلوغ برسیم.
نوع دیگری از روابط رو به رشد رابطه پرشور است که پس از پایان رابطه عاشقانه قبلی رخ میدهد. این رابطه پر از اشتیاق و صداقت است و میتواند بسیار رمانتیک باشد. البته یک رابطه پرشور ممکن است مشکلاتی هم داشته باشد؛ برای مثال ممکن است فکر کنیم این شخص واقعاً خاص و یگانه است و دیگر هرگز چنین فرد شگفت انگیزی را ملاقات نخواهیم کرد.
این باور باعث میشود ما خیلی محکم به این رابطه بچسبیم و هر شریک دیگری برایمان کسل کننده و غیر هیجان انگیز به نظر برسد. اما باید بدانیم که احساس هیجانی که تجربه میکنیم درواقع به خاطر طرف مقابل نیست بلکه به دلیل روند رشد خودمان است.
در این مرحله باید مراقب باشید!
هرگز تلاش نکنید که یک رابطه پرشور را به زور به یک رابطه عاشقانه رسمی تبدیل کنید. دوران نقاهت بعد از طلاق زمان فکر کردن به آینده نیست، شما در این مرحله باید بیشتر از هر چیزی به بهبود و رشد خودتان تمرکز کنید. در واقع، آنچه در روابط رو به رشد اهمیت دارد زمان حال است. روابط رو به رشد به ما اجازه میدهند خودمان را پیدا کنیم و ظرفیت خود را برای دوست داشتن خود و دیگران توسعه دهیم.
اگر بیش از حد روی آینده رابطه تمرکز کنیم، پتانسیل بهبود و رشد را از دست میدهیم و ممکن است یک جدایی دردناک دیگر را تجربه کنیم بنابراین در یک رابطه پرشور، هر دو طرف باید منتظر بمانند تا از جراحات طلاق رهایی یابند و به اندازه کافی بالغ شوند تا مسئولیت احساسات خود را بر عهده بگیرند.
البته این یک روند دائمی نیست. پس از دوره بهبود و رشد اگر رابطه شما به یک رابطه عاشقانه طولانی مدت تبدیل شده باشد، میتوانید خوشحال باشید؛ زیرا چنین عاشقانههایی بالغ تر و پایدارتر هستند. اما حتی اگر این طور نباشد اگر نتوانید یک رابطه رو به رشد پیدا کنید و حتی اگر تنها بمانید نباید نگران شوید. مجرد بودن چیز بدی نیست. پس از بهبودی و رشد، شما میتوانید تنهایی را راحتتر بپذیرید. اینجا نقطهای است که ما قویتر شدهایم و میتوانیم لذت مجرد بودن را ببینیم.
برخی از افراد تازه مجرد یاد میگیرند که دائماً دور شخص دیگری نچرخند و علایق جدیدی مانند ساز زدن، نقاشی کردن یا رانندگی کردن را تجربه کنند. برخی دیگر زمان و انرژی بیشتری برای گذراندن با فرزندان خود پیدا میکنند. مهمتر از همه مجرد بودن به ما این امکان را میدهد که یاد بگیریم چگونه به تنهایی کامل باشیم. به جای اینکه مدام برای کامل شدن به نیمه دیگری احتیاج داشته باشیم. مجردی پس از طلاق و یک کندوکاو عمیق درونی به ما کمک میکند تا یک شخصیت کامل و مستقل بسازیم. شخصیتی که میتواند روابط عاشقانه بالغ و پایدارتری را تجربه کند.
افراد کامل و مستقل خود را دوست دارند و میتوانند نیازهای خود را برآورده کنند و کاری را که دوست دارند انجام دهند. این ربطی به خودخواهی یا خودمحوری ندارد. کسانی که خود را دوست ندارند، هرگز نمیتوانند واقعاً دیگران را دوست داشته باشند. روابط این افراد همیشه کسل کننده و درنهایت، نافرجام است.
به یاد داشته باشید که عشق واقعی مانند آتشی است که در قلب ما شعله ور میشود و عزیزان ما و همچنین خودمان را گرم میکند. اکنون به آخرین و مهمترین سؤال رسیدهایم:
چگونه خودمان را دوست داشته باشیم؟
یک روش جالب برای تمرین دوست داشتن که به احتمال زیاد به شما کمک میکند. همین حالا یک کاغذ و قلم بردارید و پنج صفتی که فکر میکنید بیشترین نزدیکی را با شما دارند بنویسید. قبل از همه صفتهای مثبت، یک علامت مثبت و بعد از همه صفتهای منفی یک علامت منفی بگذارید.
حالا سعی کنید برای هر صفت منفی، یک واژه هم معنی پیدا کنید که بار منفی کمتری دارد مثلاً اگر فکر میکنید زورگو هستید میتوانید به جای آن از واژه مقتدر استفاده کنید. اگر فکر میکنید شخص بیمسئولیتی هستید میتوانید آن را با واژه یا جملهای شبیه این عوض کنید: من آدم راحتی هستم که زیاد سخت نمیگیرم. در این مرحله خیلی مهم نیست که این صفت واقعاً ویژگی مخرّبی هست یا نه. سعی کنید بار منفی و منزجرکننده آن را کم کنید.
دوست داشتن خود به معنای پذیرفتن بی قیدوشرط خودتان با وجود تمام عیبهاست؛ زیرا هیچکس کامل نیست. اگر بتوانیم یاد بگیریم چیزهایی را که در خودمان دوست نداریم بپذیریم، احساس بهتری نسبت به خود پیدا میکنیم. علاوه بر این، زمانی که یاد گرفتیم خودمان را همانگونه که هستیم بپذیریم میتوانیم آن چیزی باشیم که واقعاً میخواهیم. برعکس، اگر از صفتهای منفی خود فرار کنیم یا بخشهای خاصی از خودمان را نادیده بگیریم، تغییر کردن به خصوص در آن ویژگیها سختتر از قبل میشود.
زمانی که میدانیم یک ذهن دیگر تفکرات ما را میشنود و درمییابد، افکارمان از نو منسجم میشود. به عبارتی، همه ما نیازمند کسانی هستیم که بتوانند افکار مغشوش و آشفته ما را بشنوند و بدین ترتیب، به آرامتر و متمرکز شدن ذهن ما کمک کنند. پیشنهاد میکنیم از مشاوران و درمانگران REBT انستیتورفتار کمک بگیرید تا همزمان که افکار جدید و نیازمودهای به ذهن ما تزریق میشود، بدانیم خود ما در مورد موضوعات مختلف چه فکری میکنیم و به درک واضحتری از افکار خود میرسیم.
منابع:
کفایت سلمانیان، سعید ایثاری، زینب عامری(1399)جدایی خاموش، انتشارات متخصصان.
محمود دژکام(1394)مشاوره ازدواج، انتشارات نسل نواندیش.
رابرت جی استرنبرگ(1400)،کتاب قصه عشق(نظریهای جدید در روابط)، ترجمه: مژگان جمالی، انتشارات کتیبه پارسی.
من بعد از چند ماه ارتباط با خانم دکتر سلیمی از نظر ارزشمندی و خود دوستی خیلی پیشرفت کردم. از موقعی که خودم رو دوست دارم و احترام میزارم به خودم،برخورد اطرافیانم با من تغییر کرده. شاید ارزشمند ترین چیزی که الان دارم همین احساس کافی بودن و ارزشمندیه. خانم دکتر سلیمی عزیز خیلی خیلی از شما ممنونم، جهت زندگی من با شما تغییر کرد💛